loading...
جدیدترین نرم افزار روز دنیا | عکس | فیلم | بازی | اس ام اس |
ابراهیم کلاته رحمانی بازدید : 254 پنجشنبه 30 دی 1389 نظرات (0)


اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است,

دستشو گرفتم و گفتم: ...

باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد.

هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟!

اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی

اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم”دوی” شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم.

اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است,

دستشو گرفتم و گفتم: ...

باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد.

هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟!

اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی

اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم”دوی” شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم.

من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم, خونه, سی درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد.

زنی که بیش از ده سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم که اون ده سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده, اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم.

بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد, چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود.بلاخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد. فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست, وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز این که در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم.

اون درخواست کرده بودکه در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم, دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه!

این مسئله برای من قابل قبول بود, اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که بیاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه اوردم. و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرمو راه ببرم.

خیلی درخواست عجیبی بود, با خودم فکر کردم حتما داره دیونه می شه.

اما برای این که اخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم.

وقتی این درخواست عجیب و غریب رو برای “دوی”تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت: به هر باید با مسئله طلاق روبرو می شد, مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره..

مدت ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعین کرده بود من اون رو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم. هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتار می کردیم و معذب بودیم.. پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می بره.

جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود ده متر مسافت رو طی کردیم.. اون چشم هاشو بست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو!

نمی دونم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم.. بالاخره دم در اون رو زمین گذاشتم, رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت, من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم.

روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم, می تونستم بوی عطرشو اسشمام کنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود. با خودم فکر کردم من مدتهاست که به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سالهاست که ندیدمش, من از اون مراقبت نکرده بودم.

متوجه شدم که آثار گذر زمان بر چهره اش نشسته, چندتا چروک کوچک گوشه چماش نشسته بود,لابه لای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود! برای لحظه ای با خودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟!

روز چهارم وقتی اون رو روی دست هام گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم.

این زن, زنی بود که ده سال از عمر و زندگی اش رو با من سهیم شده بود.

روز پنجم و ششم احساس کردم, صیمیت داره بیشتر وبیشتر می شه, انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره.

من راجع به این موضوع به “دوی” هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت تر می شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم, با خودم گفتم حتما عظله هام قوی تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد. یک روز در حالی که چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند.با صدای آروم گفت: لباسهام همگی گشاد شدند. و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کردم, انگار وجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد, ضربه ای که تا عمق وجودم رو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود, انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم.. پسرم این منظره که پدرش , مادرش رو در اغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزئ شیرین زندگی اش شده بود. همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد.

من روم رو برگردوندم, ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیم رو عوض کنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم. همون مسیر هر روز, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی.دستهای اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حمل می کردم, درست مثل اولین روز ازدواج مون. روز آخر وقتی اون رو در اغوش گرفتم به سختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم.

انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش این مسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه, من در حالی که همسرم در اغوشم بود با خودم گفتم: من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگی مون توجه نکرده بودم.

اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم, وقتی رسیدم بدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم, نمی خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم, تردید کنم.

“دوی” در رو باز کرد, و من بهش گفتم که متاسفم, من نمی خوام از همسرم جدا بشم!

اون حیرت زده به من نگاه می کرد, به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟

من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم, من جدایی رو نمی خوام, این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم.

به هیچ وجه نمی خوام اون رو از دست بدم.

زندگی مشترک من خسته کننده شده بود, چون نه من و نه اون تا یک ماه گذشته هیچ کدوم ارزش جزییات و نکات ظریف رو در زندگی مشترکمون نمی دونستیم. زندگی مشترکمون خسته کننده شده بود نه به خاطر این که عاشق هم نبودیم بلکه به این خاطر که اون رو از یاد برده بودیم.

من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم. “دوی” انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت.

من از پله ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم. یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم. دختر گل فروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟ و من در حالی که لبخند می زدم نوشتم :

از امروز صبح, تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم, تو روبا پاهای عشق راه می برم, تا زمانی که مرگ, ما دو نفر رو از هم جدا کنه.

***

جزئیات ظریفی توی زندگی ما هست که از اهمیت فوق العلاده ای برخورداره, مسائل و نکاتی که برای تداوم و یک رابطه, مهم و ارزشمندند.

این مسایل خانه مجلل, پول, ماشین و مسایلی از این قبیل نیست.

این ها هیچ کدوم به تنهایی و به خودی خود شادی افرین نیستند.

پس در زندگی سعی کنید: زمانی رو صرف پیدا کردن شیرینی ها و لذت های ساده زندگی تون کنید. چیزهایی رو که از یاد بردید, یادآوری و تکرار کنید و هر کاری رو که باعث ایجاد حس صمیمیت و نزدیکی بیشتر و بیشتر بین شما و همسرتون می شه, انجام بدید.. زندگی خود به خود دوام پیدا نمی کنه. این شما هستید که باید باعث تداوم زندگی تون بشید. اگر این داستان رو برای فرد دیگه ای نقل نکنید هیچ اتفاقی نمی افته, اما یادتون باشه که اگه این کار رو بکنید شاید یک زندگی رو نجات بدید

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • کسب در آمد جم پاپ آپ
  • آپلود سنتر جم آپ
  • مشاوره حقوقی رایگان
  • وکیل رایگان مشهد
  • تفـریحی و پـــزشکی
  • دانلود فیلم دراکولا
  • دانلود فیلم هفتم
  • دانلود فیلم زندگی شیرین
  • دانلود فیلم من سالوادور نيستم
  • دانلود فیلم ابد و یک روز
  • دانلود سریال آسپرین
  • دانلود فیلم سلام بمبئی
  • دانلود فیلم فروشنده
  • آپلود با لینک مستقیم
  • توس دانلود
  • بیا تو فان
  • سایت بازی فلش
  • خرید وی پی ان
  • خرید سرور مجازی آلمان
  • سایت پایان نامه
  • خرید گیفت کارت اسپاتیفای
  • چاپ کاتالوگ چاپ بروشور
  • تور آنتالیا
  • دانلود پایان نامه ارشد رشته حقوق
  • پایان نامه مدیریت آموزشی
  • خرید جم کلش رویال
  • خرید جم کلش
  • طراحی سایت|بهینه سازی سایت|طراحی وب سایت
  • دانلود آهنگ جدید شادمهر
  • صرافی ایرانی
  • دانلود مقاله فارسی
  • دانلود مقاله فارسی
  • دانلود مقاله فارسی
  • طراحی سایت
  • ثبت آگهی رایگان
  • دانلود پروژه و پایان نامه
  • دانلود فیلم
  • درج آگهی رایگان
  • تصفیه آب معصومی
  • عکس نوشته عاشقانه
  • خريد لباس مردانه و بچه گانه
  • دانلود آهنگ جدید
  • فراسیون
  • چاپ کارت تبریک
  • تشک طبی
  • تراکتور کمباین نیوهلند
  • خرید اینترنتی لباس مردانه
  • تور لحظه آخری
  • تور کیش
  • cinema1.rozfa.com
  • بزرگترین کامیونیتی ایرانیان مقیم استرالیا
  • دانلود سریال جدید
  • قیمت روز خودروی شما
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آرشیو
  • جمعه 19 آذر 1395
  • چهارشنبه 07 مهر 1395
  • جمعه 15 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 13 ارديبهشت 1391
  • پنجشنبه 7 ارديبهشت 1391
  • شنبه 02 ارديبهشت 1391
  • شنبه 2 ارديبهشت 1391
  • چهارشنبه 30 فروردين 1391
  • سه شنبه 29 فروردين 1391
  • دوشنبه 28 فروردين 1391
  • پنجشنبه 17 آذر 1390
  • دوشنبه 14 آذر 1390
  • سه شنبه 19 مهر 1390
  • دوشنبه 18 مهر 1390
  • يکشنبه 17 مهر 1390
  • پنجشنبه 17 شهريور 1390
  • چهارشنبه 16 شهريور 1390
  • سه شنبه 15 شهريور 1390
  • دوشنبه 14 شهريور 1390
  • يکشنبه 13 شهريور 1390
  • شنبه 12 شهريور 1390
  • جمعه 11 شهريور 1390
  • پنجشنبه 10 شهريور 1390
  • چهارشنبه 9 شهريور 1390
  • سه شنبه 8 شهريور 1390
  • دوشنبه 7 شهريور 1390
  • يکشنبه 6 شهريور 1390
  • شنبه 5 شهريور 1390
  • پنجشنبه 3 شهريور 1390
  • چهارشنبه 2 شهريور 1390
  • سه شنبه 1 شهريور 1390
  • دوشنبه 31 مرداد 1390
  • يکشنبه 30 مرداد 1390
  • شنبه 29 مرداد 1390
  • پنجشنبه 27 مرداد 1390
  • چهارشنبه 26 مرداد 1390
  • سه شنبه 25 مرداد 1390
  • دوشنبه 24 مرداد 1390
  • يکشنبه 23 مرداد 1390
  • شنبه 22 مرداد 1390
  • جمعه 21 مرداد 1390
  • پنجشنبه 20 مرداد 1390
  • چهارشنبه 19 مرداد 1390
  • سه شنبه 18 مرداد 1390
  • دوشنبه 17 مرداد 1390
  • يکشنبه 16 مرداد 1390
  • جمعه 14 مرداد 1390
  • سه شنبه 11 مرداد 1390
  • يکشنبه 9 مرداد 1390
  • شنبه 8 مرداد 1390
  • چهارشنبه 5 مرداد 1390
  • سه شنبه 4 مرداد 1390
  • دوشنبه 3 مرداد 1390
  • يکشنبه 2 مرداد 1390
  • شنبه 1 مرداد 1390
  • چهارشنبه 29 تير 1390
  • سه شنبه 28 تير 1390
  • دوشنبه 27 تير 1390
  • پنجشنبه 23 تير 1390
  • شنبه 18 تير 1390
  • يکشنبه 12 تير 1390
  • چهارشنبه 8 تير 1390
  • دوشنبه 6 تير 1390
  • يکشنبه 5 تير 1390
  • شنبه 4 تير 1390
  • پنجشنبه 2 تير 1390
  • يکشنبه 22 خرداد 1390
  • شنبه 21 خرداد 1390
  • دوشنبه 16 خرداد 1390
  • سه شنبه 10 خرداد 1390
  • يکشنبه 8 خرداد 1390
  • جمعه 6 خرداد 1390
  • چهارشنبه 4 خرداد 1390
  • سه شنبه 3 خرداد 1390
  • دوشنبه 2 خرداد 1390
  • يکشنبه 1 خرداد 1390
  • پنجشنبه 29 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 27 ارديبهشت 1390
  • يکشنبه 25 ارديبهشت 1390
  • شنبه 24 ارديبهشت 1390
  • دوشنبه 19 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 15 ارديبهشت 1390
  • چهارشنبه 14 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 13 ارديبهشت 1390
  • شنبه 10 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 8 ارديبهشت 1390
  • سه شنبه 6 ارديبهشت 1390
  • شنبه 3 ارديبهشت 1390
  • جمعه 2 ارديبهشت 1390
  • پنجشنبه 1 ارديبهشت 1390
  • شنبه 27 فروردين 1390
  • پنجشنبه 25 فروردين 1390
  • چهارشنبه 24 فروردين 1390
  • دوشنبه 22 فروردين 1390
  • يکشنبه 21 فروردين 1390
  • شنبه 20 فروردين 1390
  • سه شنبه 16 فروردين 1390
  • دوشنبه 15 فروردين 1390
  • جمعه 27 اسفند 1389
  • پنجشنبه 26 اسفند 1389
  • چهارشنبه 25 اسفند 1389
  • سه شنبه 24 اسفند 1389
  • دوشنبه 23 اسفند 1389
  • يکشنبه 22 اسفند 1389
  • شنبه 21 اسفند 1389
  • جمعه 20 اسفند 1389
  • چهارشنبه 18 اسفند 1389
  • سه شنبه 17 اسفند 1389
  • دوشنبه 16 اسفند 1389
  • پنجشنبه 12 اسفند 1389
  • چهارشنبه 11 اسفند 1389
  • سه شنبه 10 اسفند 1389
  • شنبه 7 اسفند 1389
  • پنجشنبه 5 اسفند 1389
  • چهارشنبه 4 اسفند 1389
  • سه شنبه 3 اسفند 1389
  • يکشنبه 1 اسفند 1389
  • شنبه 30 بهمن 1389
  • چهارشنبه 27 بهمن 1389
  • سه شنبه 26 بهمن 1389
  • يکشنبه 24 بهمن 1389
  • شنبه 23 بهمن 1389
  • سه شنبه 19 بهمن 1389
  • دوشنبه 18 بهمن 1389
  • شنبه 16 بهمن 1389
  • دوشنبه 11 بهمن 1389
  • يکشنبه 10 بهمن 1389
  • شنبه 9 بهمن 1389
  • پنجشنبه 7 بهمن 1389
  • چهارشنبه 6 بهمن 1389
  • دوشنبه 4 بهمن 1389
  • يکشنبه 3 بهمن 1389
  • شنبه 2 بهمن 1389
  • پنجشنبه 30 دی 1389
  • چهارشنبه 29 دی 1389
  • سه شنبه 28 دی 1389
  • دوشنبه 27 دی 1389
  • يکشنبه 26 دی 1389
  • چهارشنبه 22 دی 1389
  • سه شنبه 21 دی 1389
  • دوشنبه 20 دی 1389
  • يکشنبه 19 دی 1389
  • سه شنبه 14 دی 1389
  • جمعه 10 دی 1389
  • دوشنبه 6 دی 1389
  • يکشنبه 5 دی 1389
  • شنبه 4 دی 1389
  • جمعه 3 دی 1389
  • سه شنبه 30 آذر 1389
  • دوشنبه 29 آذر 1389
  • يکشنبه 28 آذر 1389
  • شنبه 27 آذر 1389
  • سه شنبه 23 آذر 1389
  • دوشنبه 22 آذر 1389
  • يکشنبه 21 آذر 1389
  • چهارشنبه 17 آذر 1389
  • يکشنبه 14 آذر 1389
  • دوشنبه 8 آذر 1389
  • شنبه 29 آبان 1389
  • پنجشنبه 27 آبان 1389
  • چهارشنبه 26 آبان 1389
  • سه شنبه 18 آبان 1389
  • چهارشنبه 12 آبان 1389
  • شنبه 8 آبان 1389
  • يکشنبه 2 آبان 1389
  • سه شنبه 27 مهر 1389
  • دوشنبه 26 مهر 1389
  • شنبه 24 مهر 1389
  • پنجشنبه 22 مهر 1389
  • چهارشنبه 21 مهر 1389
  • سه شنبه 20 مهر 1389
  • يکشنبه 18 مهر 1389
  • شنبه 17 مهر 1389
  • پنجشنبه 15 مهر 1389
  • چهارشنبه 14 مهر 1389
  • سه شنبه 13 مهر 1389
  • يکشنبه 11 مهر 1389
  • شنبه 10 مهر 1389
  • دوشنبه 5 مهر 1389
  • يکشنبه 4 مهر 1389
  • شنبه 3 مهر 1389
  • جمعه 2 مهر 1389
  • سه شنبه 30 شهريور 1389
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2460
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 37
  • آی پی امروز : 273
  • آی پی دیروز : 323
  • بازدید امروز : 3,763
  • باردید دیروز : 7,152
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19,115
  • بازدید ماه : 23,205
  • بازدید سال : 63,048
  • بازدید کلی : 3,041,513